shalamche - شلمچه

امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر یک صلوات

shalamche - شلمچه

امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر یک صلوات

کاش من هم با تو امده بودم

کاش من هم با تو آمده بودم

تا به حال تو را ندیده ام که بگویم « دلم برایت تنگ شده » ، اما دلم برایت تنگ شده ، نمی شناسمت ، اما گویی که سالهاست با تو آشنایم ، تویی که از دیار آفتاب و آینه به حوالی غریب دل ما آمده بودی . کاش کمی از اشکهایم را برای تو می فرستادم تا نسبت بین چشمهایم را با کاروان می فهمیدی . از میان این همه پرنده که در آسمان بی ستاره قلبم ، یک آسمان را گم کرده اند ، هیچکدام نمی توانند بفهمند که به خاطر کدامین اتفاق خونین بود که تو هفت آسمان را در آغوش کشیدی .

سالهاست که من برای دیدار با تو هر پنجشنبه شب با دسته گل و قرآن و دلی آکنده از مهر و محبت به سوی سرزمین نور سفر می کنم .

سالهاست که شال سیاهم را به سینه داغدار بسته ام تا هجرت خونرنگ تو را در گوش و ذهن بشر به مرثیه بسرایم . سالهاست که من بی ماه و بی غروب در خلوت شمع و دیوار ، غربت شهادتت را می گریم . سالهاست که نیلوفران کنار پنجره به احترام حضورت در عرصه خداوندی به خاک افتاده اند و مرغهای سخنگوی باغ ویران کلامم به حرمت این هجران سیاه پوشیده اند .

و حالا بعد از این همه سال ، این همه سیاهی و این همه سکوت ، بالهای زخمی ام را دوباره باز می کنم تا خویش را به تو برسانم ، می فهمم چقدر آسمان برای وسعت بالهای تو تنگ بوده است . تا آسمان راهی نیست ، دوست دارم زمانی که بالهایم باز می گردد و آسمانها را می شکافد و به خدا می رسم ، به او نشان دهم که در برابر تو پر و بالی ندارم .

کاش من هم با تو آمده بودم تا چشیدن شهد این تجربه سرخ را به سطرهای دفتر عشقم می افزودم : «کاش من هم با تو آمده بودم»!