لکن شما برادران مؤمن با دولت و مجلس که کوشش دارد خدمت به محرومین و مظلومین و برادران سر و پا برهنه و از همة مواهب زندگی محروم نماید چرا کمک نمیکنید و شکایت دارید؟ آیا مقدار خدمت دولت و بنیادهای جمهوری را با این گرفتاریها و نابسامانیها که لازمة هر انقلاب است، و جنگ تحمیلی با آنهمه خسارت و میلیونها آوارة خارجی و داخلی و کارشکنیهای بیرون از حد را در این مدت کوتاه مقایسه با کارهای عمرانی رژیم سابق نمودهاید؟ آیا نمیدانید که کارهای عمرانی آن زمان اختصاص داشت تقریباً به شهرها آن هم به محلات مرفه؛ و فقرا و مردمان محروم از آن امور بهرة ناچیز داشته یا نداشتند؛ و دولت فعلی و بنیادهای اسلامی برای این طایفة محروم با جان و دل خدمت میکنند؟ شما مؤمنان هم پشتیبان دولت باشید تا کارها زود انجام گیرد و در محضر پروردگار که خواه ناخواه خواهید رفت با نشان خدمتگزاری به بندگان او بروید. *
* ـ چنانکه در نسخة خطی مشهود است امام خمینی در این قسمت مرقوم فرمودهاند: «این مقدار بریده شده راخودم انجام دادهام».
س یکی از اموری که لازم به توصیه و تذکر است، آن است که اسلام نه باسرمایهداری ظالمانه و بیحساب و محروم کنندة تودههای تحت ستم و مظلوم موافق است، بلکه آن را به طور جدی در کتاب و سنت محکوم میکند و مخالف عدالت اجتماعی میداند ـ گرچه بعض کجفهمان بی اطلاع از رژیم حکومت اسلامی و ازمسائل سیاسی حاکم در اسلام در گفتار و نوشتار خود طوری وانمود کردهاند (و باز هم دست برنداشتهاند) که اسلام طرفدار بی مرز و حد سرمایهداری و مالکیت است و با این شیوة که با فهم کج خویش از اسلام برداشت نمودهاند چهرة نورانی اسلام را پوشانیده و راه را برای مغرضان و دشمنان اسلام باز نموده که به اسلام بتازند، و آن را رژیمی چون رژیم سرمایهداری غرب مثل رژیم امریکا و انگلستان و دیگر چپاولگران غرب به حساب آورند، و با اتکال به قول و فعل این نادانان یا غرضمندانه و یا ابلهانه بدون مراجعه به اسلامشناسان واقعی با اسلام به معارضه برخاستهاند ـ و نه رژیمی مانند رژیم کمونیسم و مارکسیسم لنینیسم است که با مالکیت فردی مخالف و قائل به اشتراک میباشند با اختلاف زیادی که دورههای قدیم تاکنون حتی اشتراک در زن و همجنس بازی بوده و یک دیکتاتوری و استبداد کوبنده در بر داشته.
بلکه اسلام یک رژیم معتدل با شناخت مالکیت و احترام به آن به نحو محدود در پیدا شدن مالکیت و مصرف، که اگر بحق به آن عمل شود چرخهای اقتصاد سالم به راه میافتد و عدالت اجتماعی، که لازمة یک رژیم سالم است تحقق مییابد. در اینجا نیز یک دسته با کج فهمیها و بیاطلاعی از اسلام و اقتصاد سالم آن در طرف مقابل دستة اول قرار گرفته و گاهی با تمسک به بعضی آیات یا جملات نهجالبلاغه، اسلام را موافق با مکتبهای انحرافی مارکس و امثال او معرفی نمودهاند و توجه به سایر آیات و فقرات نهج البلاغه ننموده و سرخود، به فهم قاصر خود، بپاخاسته و «مذهب اشتراکی» را تعقیب میکنند و از کفر و دیکتاتوری و اختناق کوبنده که ارزشهای انسانی را نادیده گرفته و یک حزب اقلیت با تودههای انسانی مثل حیوانات عمل میکنند، حمایت میکنند.
وصیت من به مجلس و شورای نگهبان و دولت و رئیس جمهور و شورای قضایی آن است که در مقابل احکام خداوند متعال خاضع بوده؛ و تحت تأثیر تبلیغات بیمحتوای قطب ظالم چپاولگر سرمایهداری و قطب ملحد اشتراکی و کمونیستی واقع نشوید، و به مالکیت و سرمایههای مشروع با حدود اسلامی احترام گذارید، و به ملت اطمینان دهید تا سرمایهها و فعالیتهای سازنده به کار افتند و دولت و کشور را به خودکفایی و صنایع سبک و سنگین برسانند.
و به ثروتمندان و پولداران مشروع وصیت میکنم که ثروتهای عادلانة خود را به کار اندازید و به فعالیت سازنده در مزارع و روستاها و کارخانهها برخیزید که این خود عبادتی ارزشمند است.
و به همه در کوشش برای رفاه طبقات محروم وصیت میکنم که خیر دنیا و آخرت شماها رسیدگی به حال محرومان جامعه است که در طول تاریخ ستمشاهی و خانخانی در رنج و زحمت بودهاند. و چه نیکو است که طبقات تمکندار به طور داوطلب برای زاغه و چپرنشینان مسکن و رفاه تهیه کنند. و مطمئن باشند که خیر دنیا و آخرت در آن است. و از انصاف به دور است که یکی بیخانمان و یکی دارای آپارتمانها باشد.
ع وصیت اینجانب به آن طایفه از روحانیون و روحانینماها که با انگیزههای مختلف با جمهوری اسلامی و نهادهای آن مخالفت میکنند و وقت خود را وقف براندازی آن مینمایند و با مخالفان توطئهگر و بازیگران سیاسی کمک، و گاهی به طوری که نقل میشود با پولهای گزافی که از سرمایهداران بیخبر از خدا دریافت برای این مقصد میکنند کمکهای کلان مینمایند، آن است که شماها طرْفی از این غلطکاریها تاکنون نبسته و بعد از این هم گمان ندارم ببندید. بهتر آن است که اگر برای دنیا به این عمل دست زدهاید ـ و خداوند نخواهد گذاشت که شما به مقصد شوم خود برسید ـ تا درِ توبه باز است از پیشگاه خداوند عذر بخواهید و با ملت مستمند مظلوم همصدا شوید و از جمهوری اسلامی که با فداکاریهای ملت به دست آمده حمایت کنید، که خیر دنیا و آخرت در آن است. گرچه گمان ندارم که موفق به توبه شوید.
و اما به آن دسته که از روی بعض اشتباهات یا بعض خطاها، چه عمدی و چه غیرعمدی، که از اشخاص مختلف یا گروهها صادر شده و مخالف با احکام اسلام بوده است با اصل جمهوری اسلامی و حکومت آن مخالفت شدید میکنند و برای خدا در براندازی آن فعالیت مینمایند و با تصور خودشان این جمهوری از رژیم سلطنتی بدتر یا مثل آن است، با نیت صادق در خلوات تفکر کنند و از روی انصاف مقایسه نمایند با حکومت و رژیم سابق. و باز توجه نمایند که در انقلابهای دنیا هرج و مرجها و غلطرویها و فرصتطلبیها غیرقابل اجتناب است و شما اگر توجه نمایید و گرفتاریهای این جمهوری را در نظر بگیرید ـ از قبیل توطئهها و تبلیغات دروغین و حملة مسلحانة خارج مرز و داخل، و نفوذ غیر قابل اجتناب گروههایی از مفسدان و مخالفان اسلام در تمام ارگانهای دولتی به قصد ناراضی کردن ملت از اسلام و حکومت اسلامی، و تازه کار بودن اکثر یا بسیاری از متصدیان امور و پخش شایعات دروغین از کسانی که از استفادههای کلان غیرمشروع بازمانده یا استفادة آنان کم شده، و کمبود چشمگیر قضات شرع و گرفتاریهای اقتصادی کمرشکن و اشکالات عظیم در تصفیه و تهذیب متصدیان چند میلیونی، و کمبود مردمان صالح کاردان و متخصص و دهها گرفتاری دیگر، که تا انسان وارد گود نباشد از آنها بیخبر است ـ و از طرفی اشخاص غرضمند سلطنتطلب سرمایهدار هنگفت که با رباخواری و سودجویی و با اخراج ارز و گرانفروشی به حد سرسامآور و قاچاق و احتکار، مستمندان و محرومان جامعه را تا حد هلاکت در فشار قرار داده و جامعه را به فساد میکشند، نزد شما آقایان به شکایت و فریبکاری آمده و گاهی هم برای باور آوردن و خود را مسلمان خالص نشان دادن به عنوان «سهم» مبلغی میدهند و اشک تمساح میریزند و شما را عصبانی کرده به مخالفت برمیانگیزانند، که بسیاری از آنان با استفادههای نامشروع، خون مردم را میمکند و اقتصاد کشور را به شکست میکشند.
اینجانب نصیحت متواضعانة برادرانه میکنم که آقایان محترم تحت تأثیر اینگونه شایعهسازیها قرار نگیرند و برای خدا و حفظ اسلام این جمهوری را تقویت نمایند. و باید بدانند که اگر این جمهوری اسلامی شکست بخورد، به جای آن یک رژیم اسلامی دلخواهِ بقیةالله ـ روحی فداه ـ یا مطیع امر شما آقایان تحقق نخواهد پیدا کرد، بلکه یک رژیم دلخواه یکی از دو قطب قدرت به حکومت میرسد و محرومان جهان، که به اسلام و حکومت اسلامی رو ] ی [ آورده و دل باختهاند، مأیوس میشوند و اسلام برای همیشه منزوی خواهد شد؛ و شماها روزی از کردار خود پشیمان میشوید که کار گذشته و دیگر پشیمانی سودی ندارد. و شما آقایان اگر توقع دارید که در یک شب همة امور بر طبق اسلام و احکام خداوند تعالی متحول شود یک اشتباه است، و در تمام طول تاریخ بشر چنین معجزهای روی نداده است و نخواهد داد. و آن روزی که انشا ء الله تعالی مصلح کل ظهور نماید، گمان نکنید که یک معجزه شود و یکروزه عالم اصلاح شود؛ بلکه با کوششها و فداکاریها ستمکاران سرکوب و منزوی میشوند. و اگر نظر شماها مثل نظر بعض عامیهای منحرف، آن است که برای ظهور آن بزرگوار باید کوشش در تحقق کفر و ظلم کرد تا عالم را ظلم فراگیرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانّا لله و انّا الیه راجعون .
و وصیت من به همة مسلمانان و مستضعفان جهان این است که شماها نباید بنشینید و منتظر آن باشید که حکام و دست اندرکاران کشورتان یا قدرتهای خارجی بیایند و برای شما استقلال و آزادی را تحفه بیاورند. ما و شماها لااقل در این صد سال اخیر، که بتدریج پای قدرتهای بزرگ جهانخوار به همة کشورهای اسلامی و سایر کشورهای کوچک باز شده است مشاهده کردیم یا تاریخهای صحیح برای ما بازگو کردند که هیچ یک از دوَل حاکم بر این کشورها در فکر آزادی و استقلال و رفاه ملتهای خود نبوده و نیستند؛ بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنان یا خود به ستمگری و اختناق ملت خود پرداخته و هر چه کردهاند برای منافع شخصی یا گروهی نموده؛ یا برای رفاه قشر مرفه و بالانشین بوده و طبقات مظلوم کوخ و کپرنشین از همة مواهب زندگی حتی مثل آب و نان و قوت لایموت محروم بوده، و آن بدبختان را برای منافع قشر مرفه و عیاش به کار گرفتهاند؛ و یا آنکه دست نشاندگان قدرتهای بزرگ بودهاند که برای وابسته کردن کشورها و ملتها هرچه توان داشتهاند به کار گرفته و با حیلههای مختلف کشورها را بازاری برای شرق و غرب درست کرده و منافع آنان را تأمین نمودهاند و ملتها را عقب مانده و مصرفی بار آوردند و اکنون نیز با این نقشه در حرکتند.
و شما ای مستضعفان جهان و ای کشورهای اسلامی و مسلمانان جهان بپاخیزید و حق را با چنگ و دندان بگیرید و از هیاهوی تبلیغاتی ابرقدرتها و عمّال سرسپردة آنان نترسید؛ و حکام جنایتکار که دسترنج شما را به دشمنان شما و اسلام عزیز تسلیم میکنند از کشور خود برانید؛ و خود و طبقات خدمتگزار متعهد، زمام امور را به دست گیرید و همه در زیر پرچم پرافتخار اسلام مجتمع، و با دشمنان اسلام و محرومان جهان به دفاع برخیزید؛ و به سوی یک دولت اسلامی با جمهوریهای آزاد و مستقل به پیش روید که با تحقق آن، همة مستکبران جهان را به جای خود خواهید نشاند و همة مستضعفان را به امامت و وراثت ارض خواهید رساند. به امید آن روز که خداوند تعالی وعده فرموده است.
ص یک مرتبة دیگر در خاتمة این وصیتنامه، به ملت شریف ایران وصیت میکنم که در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و جاننثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگی مقصود و ارزشمندی و علوّ رتبة آن است، آنچه که شما ملت شریف و مجاهد برای آن بپاخاستید و دنبال میکنید و برای آن جان و مال نثار کرده و میکنید، والاترین و بالاترین و ارزشمندترین مقصدی است و مقصودی است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد؛ و آن مکتب الوهیت به معنی وسیع آن و ایدة توحید با ابعاد رفیع آن است که اساس خلقت و غایت آن در پهناور وجود و در درجات و مراتب غیب و شهود است؛ و آن در مکتب محمدی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ به تمام معنی و درجات و ابعاد متجلی شده؛ و کوشش تمام انبیای عظام
ـ علیهم سلامالله ـ و اولیای معظم ـ سلام الله علیهم ـ برای تحقق آن بوده و راهیابی به کمال مطلق و جلال و جمال بینهایت جز با آن میسر نگردد. آن است که خاکیان را بر ملکوتیان و برتر از آنان شرافت داده، و آنچه برای خاکیان از سیر در آن حاصل میشود برای هیچ موجودی در سراسر خلقت در سرّ و عَلن حاصل نشود.
شما ای ملت مجاهد، در زیر پرچمی میروید که در سراسر جهان مادی و معنوی در اهتزاز است، بیابید آن را یا نیابید، شما راهی را میروید که تنها راه تمام انبیا ـ علیهم سلامالله ـ و یکتا راه سعادت مطلق است. در این انگیزه است که همة اولیا شهادت را در راه آن به آغوش میکشند و مرگ سرخ را «احلی من العسل» میدانند؛ و جوانان شما در جبههها جرعهای از آن را نوشیده و به وجد آمدهاند و در مادران و خواهران و پدران و برادران آنان جلوه نموده و ما باید بحق بگوییم یا لیتنا کنّا معکم فنفوز فوزاً عظیماً . گوارا باد بر آنان آن نسیم دلآرا و آن جلوة شورانگیز.
و باید بدانیم که طرفی از این جلوه در کشتزارهای سوزان و در کارخانههای توانفرسا و در کارگاهها و در مراکز صنعت و اختراع و ابداع، و در ملت به طور اکثریت در بازارها و خیابانها و روستاها و همة کسانی که متصدی این امور برای اسلام و جمهوری اسلامی و پیشرفت و خودکفایی کشور به خدمتی اشتغال دارند جلوهگر است.
و تا این روح تعاون و تعهد در جامعه برقرار است کشور عزیز از آسیب دهر انشا ء الله تعالی مصون است. و بحمدالله تعالی حوزههای علمیه و دانشگاهها و جوانانِ عزیز مراکز علم و تربیت از این نفخة الهی غیبی برخوردارند؛ و این مراکز دربست در اختیار آنان است، و به امید خدا دست تبهکاران و منحرفان از آنها کوتاه.
و وصیت من به همه آن است که با یاد خدای متعال به سوی خودشناسی و خودکفایی و استقلال، با همة ابعادش به پیش، و بیتردید دست خدا با شما است، اگر شما در خدمت او باشید و برای ترقی و تعالی کشور اسلامی به روح تعاون ادامه دهید.
و اینجانب با آنچه در ملت عزیز از بیداری و هوشیاری و تعهد و فداکاری و روح مقاومت و صلابت در راه حق میبینم و امید آن دارم که به فضل خداوند متعال این معانی انسانی به اعقاب ملت منتقل شود و نسلاً بعد نسل بر آن افزوده گردد.
با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص، و به سوی جایگاه ابدی سفر میکنم. و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم. و از خدای رحمان و رحیم میخواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرد.
و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهیها و قصور و تقصیرها بپذیرند. و با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار در
سدّ آهنین ملت خللی حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند، والله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است.
والسلام علیکم و علی عبادالله الصالحین و رحمةالله و برکاته
26 بهمن 1361 / 1 جمادی الاولی 1403
روحالله الموسوی الخمینی
سورت هاى مکى ومدنى
سورت هاى مکى
سورت هایى است که قبل از هجرت به آن حصرت صلى الله علیه وسلم نازل شده و یا به عبارت دیگر سوره هایی است که در مکه ویا قریه هاى مجاور مکه نازل شده ویا به تعبیر دیگر عبارت از سورره هایى است که در آن هاخطا ب ًبه اهل مکه صورت گرفته باشد مانند خطاب به اهل مکه صورت گرفته باشد((یاآیها الناس)) واما سوره هاى مدنى سوره هاى است که بعد از هجرت بآنحضرت صلى الله علیه وسلم نازل شده باشد ویا به عبارت دیگر سوره هائى که در مدینه منوره ویا قریه هایى مجاور مدینه منوره نازل شده باشد ویا عبارت ازسوره هاى است که در آنها خطاب به اهل مدینه صورت گرفته باشدمانند((یا آیها الذین امنوا))علماء جهت شناخت آیات مکى ومدنى دو روش اساسى رابیان نموده اند:
1:- روش سماعى نقلى:
وآن عبارت است از اینکه صحابه ء از اصحاب که نزول وحى را مشاهده نموده است وتا که از اصحاب کیفیت و مواقع نزول وحى را شنیده است روایت و بیان نماید. به طور مثال حضرت عبدالله پسر عباس رضى الله عنهما میگوید: سورهء انعام همه ء آن به مکه نازل شده است به استثناى سه آیه ء مبارکه وقل تعالوا اتل ما حرم ربکم ...آیه هاى 151- 153 سوره انعام که در مدینه منوره نازل شده است.
2:- روش قیاسى اجتهادى :
وآن عبارت از خصوصیات است که هر یک از سوره هاى مکى و مدنى میداشته باشند.
الف:خصوصیات و ممیزات سوره هاى مکى:
1:- هر سوره که در آن آیه سجده باشد.
2:- هر سوره که در آن لفظ ( کلا ) آمده باشد . وتکرار لفظ ( کلا ) در سوره هاى نصف اخیر قرآن مجید به کثرت دیده میشود.
3:- هر سوره ایکه خطاب آن (( یا اَیها الناس )) باشد وخطابات ( یا ایهاالذین آمنوا ) در آن ذکر نگردد وبه جز سوره ء حج در اوا خر آن ( یا اَیهاالذین امنوا ارکعو ...) آمده است با آنهم مکى است.
4:- هر سوره ایکه در آن قصه هاى انبیاء علیه السلام وامم گذشته ذکر شده باشد به استثناى سوره ء بقره که مدنى است وقصه موسى علیه السلام وغیره در آن ذکر گردیده است .
5:- هر سوره که در آن قصه آدم و ابلیس ذکر شده باشد به جزء سوره بقره ء که در آن قصه آدم و ابلیس آمده است با اینهم مدنى است.
6:- هر سوره ایکه در اوایل آن حروف مقطعات قرآنى آمده باشد ماتتد : آلم –آلمرا-حم) وغیره به جز سورهء بقره وآل عمران که به حروف مقطعات قرآنى شده با اینهم مدنى است.
7:- هرسوره ایکه داراى ایه هاى مو جز و مختصروفواصل کوتاه پاشد.
8:- سوره هاى مکى فالب آنها درمورد توحیدویگانگى خداوند وعبادت ذات یگانه ءاوتعالى واثبات رسالت پیامبر اسلام حضرت محمد صلى الله علیه وسلم واثبات بعث بعد الموت وذکر قیامت ودوزخ وعذاب آن وبهشت ونعیم آن ومجادله بامشر کان به براهین وادله نقلى وعقلى وذکر جرا یم مشرکان مانند :خون ریزى قتل وغارت- خوردن اموال یتیمان به ظلم-زنده بگور کردن دخترها ودیگر اخلاق سیهء و رذیلهء مشرکان میباشد وچون میشود آنرا مرحلهء تهداب گذارى نام گذاشت وترکیزوتاکید بیشتر وحى روى ترسیخ مسایل اعتقادى وجگوانب سه گانه آن مثل توحید رسالت ومعاد بوده است.
وآن عبارت از خصوصیات است که هر یک از سوره هاى مکى و مدنى میداشته باشند.
ب: خصوصیات و ممیزات سوره هاى مدنی
1:-هر سوره ایکه در آن فرضى از فرایض وباحکمى از احکام ذکرگردد.
2:- هرسوره ایکه در آن از منافقات بحث بعمل آید ازاستشناى سورهء عنکبوت که در آن ازبحث ازمنافقان بعمل آمده با اینهم مکى است.
3:- هر سوره ایکه در آن مجادله با اهل کتاب (یهودونصراى)صورت بگیرد.
4:- هر سوره ایکه داراى آیه ها وفواصل طولانى باشد.
5:- سوره هاءیکه در آن ازعبادات،معاملات،حدود، مسایل خانواده، میراث، جهاد،روابط اجتماعى وعلایق بین الدول ازنگاه صلح وجنگ وغیره بحث بمیان آید.
6:- سورهاءیکه درآنها اهل کتاب(یهود ونصراى)مورد خطاب قرار گیرند و از ایشان دعوت به اسلام بمیان آید وازمخالفت هاءیکه به انبیاء خود نموده اند وازتحریف وتغیریکه به کتاب هاى خود آورده اند ذکر صورت بگیرد.
7:- سوره هاءیکه حالات جسمى وروانى منافقان رابیان نموده ونقاب ازچهرهء کشیف آنها بدراشته سلوک ورویه بد شانرا کشف وتوضیح مى نماید تا مسلمانان منافقان را شناخته به هیئت و منظر ظاهرى و شیرین زبانیها و سخنان ماثر وجذاب منافقان فریب نخورند .
صفحه اشنایی با قرآن ، تجوید و علوم قرآن
قرآن از دیدگاه امام علی(ع)
امام علی (ع) در کتاب خود (نهج البلاغه) درباره ویژگی های قرآن این گونه می گوید:
کتاب پروردگار میان شماست ، که بیان کنندۀ حلال و حرام ، واجب و مستحب ، ناسخ و مَنسوخ ، مُباح و مَمنوح ، خاص و عام ، پندها و مَثَل ها ، مُطلق و مُقَید ، مُحکَم و مُتَشابِه می باشد عبارات مُجمل خود را تفسیر ، و نکات پیچیدۀ خود روشن می کند از واجباتی که پیمان شناسایی ان را گرفت و مستحباتی که آگاهی از انها لازم نیست. (خطبه ۱ نهج البلاغه)
کتاب خدا ، قرآن ، در میان شما سخنگویی است که هیچ گاه زبانش از حق گویی کُند و خسته ، و همواره گویاست خانه ای است که ستون های آن هرگز فرو نمی ریزد ، و صاحب عزتی است که یارانش هرگز شکست ندارند. (خطبه ۱۳۳ نهج البلاغه)
تعریف قرآن
قرآن ، مصدر قرأ ، قراة و قرآن که بمعنى جمع وضم نمودن بعضى حروف وکلمات بعضى حروف وکلمات به بعض دیگر میباشد. در اصطلاح همانا کلام خداوند جل جلا له است که به پیامبر بزرگوار اسلام صل الله علیه وسلم توسط جبرئیل امین شرف نزول یافته و در تلاوت آن تعبد و بندگى صورت میگیرد.
اسماء و اوصاف قرآن مجید :
قرآن مجید این گنجینه معارف و علوم همین طور که مفاهیم و مطالب عالى وبرازنده دارد به همین قسم نام هاى متعدد و اوصاف زیادى دارد که بعضى از آنها قرار آتى است:
1 - ((قرآن)) چنانچه میفرماید:
إِنَّ هَذَا الْقُرْآَنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ ( سورة اسراء ایه 9 )
بیگمان این قرآن براهى که استوار تر است هدایت میکند
2 - ((کتاب)) چنانچه مى فرماید:
لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (سورة الأنبیاء ایه 10 )
بیگمان به شما کتابى فرستادیم که در آن پند شما است آیا نمیدانید
3 - ((فرقان)) چنانچه میفرماید:
تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا (سورة الفرقان ایه 1 )
با برکت است آنکه فرقان را بر بنده ء خود نازل کرده است تا براى جها نیان هوشدارى باشد
4 - ((ذکر)) چنانچه میفرماید:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (سورة الحجر ایه 9 )
با برکت است آنکه فرقان را بر بنده ء خود نازل کرده است تا براى جها نیان هوشدارى باشد
5 - ((ذکر)) چنانچه میفرماید:
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ (سورة الحجر ایه 9 )
ما بیگمان قرآن را نازل کردیم وما بیگمان آنرا نگهبانیم
6 - ((تنـزیل)) چنانچه میفرماید:
وَإِنَّهُ لَتَنْزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ (سورة الشعراء ایه 192 )
و حقا که این (قرآن) فرود آورده ء پروردگار عالمیان ست
7 - نور و ((برهان)) چنانچه میفرماید:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورًا مُبِینًا (سورة النساء ایه 174 )
اى مردم به تحقیق حجتى از جانب پروردگار شما آمده و بسوى شما روشنایى آشکار را فرستادیم
11,10,9,8 - (( هدى، شفاء ، رحمه و موعظة )) چنانچه میفرماید:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ (سورة یونس ایه 57 )
اى مردم بیگمان براى شما از جانب پروردگار شما پندى آمده است وشفاى براى آنچه در سینه هاى شما است و هدایت و رحمتى است براى مؤمنان
12 - (( مبارک )) چنانچه میفرماید:
وَهَذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ (سورة الأنعام ایه 92 )
و این کتابى است که ما آنرا فرو فرستادیم با برکت و تصدیق کننده ء آن (( کتبى )) که پیش از آن بود
13 - (( مبین )) چنانچه میفرماید:
قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ (سورة المائدة ایه 15 )
براى شما بیگمان از نزد خداوند نور و کتاب واضح آمده است
14 - ((بشرى)) چنانچه میفرماید:
مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ (سورة البقرة ایه 97 )
تصدیق کننده کلامى است که قبل ( از آمدن وحى به تو) نازل شده بود، رهنما و بشارت دهنده است براى مؤمنان
15 - ((عزیز)) چنانچه میفرماید:
وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ (سورة فصلت ایه 41 )
و بیگمان کتابیست نهایت پیروزمند
16 - ((مجید)) چنانچه میفرماید:
بَلْ هُوَ قُرْآَنٌ مَجِیدٌ (سورة البروج ایه 21 )
بلکه این قرآنى است مجید ( با شکوه و با عظمت)
18,17 - ((بشیراً ونذیراً)) چنانچه میفرماید:
کِتَابٌ فُصِّلَتْ آَیَاتُهُ قُرْآَنًا عَرَبِیًّا لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ . بَشِیرًا وَنَذِیرًا (سورة فصلت ایه 3 و4 )
کتابى است که در آیات (هر مطلبى) جدا ( بیان ) شده است ، قرآنى است عربى براى قومیکه میدانند بشارت دهنده و بیم دهنده
19 - ((کلام)) چنانچه میفرماید:
حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ اللَّهِ (سورة التوبة ایه 6 )
تا کلام خدا را بشنود
20 - ((حکیم)) چنانچه میفرماید:
تِلْکَ آَیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ (سورة لقمان ایه 2 )
اینها آیات کتاب با حکمت است
قرآن مجید نام ها و اوصاف دیگرى نیز دارد که این رسالهء مختصر مجال ذکر همه آنها را ندارد شیخ صالح بن ابراهیم در خویش ( الهدى و البیان فى اسماء القرآن ) تا ( 46) اسم از اسماء قرآن مجید را با ذکر آیاتیکه در آن اسم موصوف آمده است بیان کرده است و علامه جلال الدین سیوطى مؤلف کتاب ( الاتقان فى علوم القرآن) شمارش اسماء و اوصاف قرآن را تا (55 ) اسم رسانیده است.
( ال انقان فى علوم القرآن- ج 1 ص 67 – 69 .)
نوع شعر |
شماره بیت |
شماره شعر |
متن کامل |
ابیاتی از شعر |
شماره نتیجه | |||
غزل |
1 |
1 |
الا یا ایها الساقی ادر کأسا وناولهاکه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها |
1 | ||||
غزل |
2 |
1 |
به بوی نافه ای کآخر صبا زان طره بگشایدزتاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها |
2 | ||||
غزل |
3 |
1 |
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردمجرس فریاد می دارد که بربندید محملها |
3 | ||||
غزل |
4 |
1 |
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گویدکه سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزلها |
4 | ||||
غزل |
5 |
1 |
شب تاریک و بیم موج وگردابی چنین هایلکجا دانند حال ما سبکباران ساحلها |
5 | ||||
غزل |
6 |
1 |
همه کارم ز خود کامی به بد نامی کشید آخرنهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها |
6 | ||||
غزل |
7 |
1 |
حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظمتی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها |
7 | ||||
غزل |
1 |
2 |
صلاح کار کجا و من خراب کجاببین تفاوت ره کز کجاست تا بکجا |
8 | ||||
غزل |
2 |
2 |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوسکجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
9 | ||||
غزل |
3 |
2 |
چه نسبتست به رندی صلاح و تقوی راسماع وعظ کجا نغمه رباب کجا |
10 | ||||
غزل |
4 |
2 |
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابدچراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا |
11 | ||||
غزل |
5 |
2 |
چو کحل بینش ما خاک آستان شماستکجا رویم بفرما ازین جناب کجا |
12 | ||||
غزل |
6 |
2 |
مبین به سیب زنخدان که چاه در راهستکجا همی روی ای دل بدین شتاب کجا |
13 | ||||
غزل |
7 |
2 |
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصالخود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا |
14 | ||||
غزل |
8 |
2 |
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوستقرار چیست صبوری کدام و خواب کجا |
15 | ||||
غزل |
1 |
3 |
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را |
16 | ||||
غزل |
2 |
3 |
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافتکنار آب رکناباد و گلگشت مصلا را |
17 | ||||
غزل |
3 |
3 |
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوبچنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را |
18 | ||||
غزل |
4 |
3 |
ز عشق نا تمام ما جمال یار مستغنیستبه آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را |
19 | ||||
غزل |
5 |
3 |
من از آن حسن روز افزون که یوسف داشت دانستمکه عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را |
20 | ||||
غزل |
6 |
3 |
اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویمجواب تلخ می زیبد لب لعل شکر خا را |
21 | ||||
غزل |
7 |
3 |
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستر دارندجوانان سعادتمند پند پیر دانا را |
22 | ||||
غزل |
8 |
3 |
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جوکه کس نگشود ونگشاید به حکمت این معما را |
23 | ||||
غزل |
9 |
3 |
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظکه بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را |
24 | ||||
غزل |
1 |
4 |
به ملازمان سلطان که رساند این دعا راکه به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را |
25 | ||||
غزل |
2 |
4 |
ز رقیب دیو سیرت به خدای خود بنالممگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را |
26 | ||||
غزل |
3 |
4 |
مژه سیاهت ار کرد به خون ما اشارتزفریب او بیندیش و غلط مکن نگارا |
27 | ||||
غزل |
4 |
4 |
دل عالمی بسوزی چو عذار بر فروزیتو ازین چه سود داری که نمی کنی مدارا |
28 | ||||
غزل |
5 |
4 |
همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهیبه پیام آشنایان بنوازد آشنا را |
29 | ||||
غزل |
6 |
4 |
چه قیامتست جانا که به عاشقان نمودیدل و جان فدای رویت بنما عذار ما را |
30 | ||||
غزل |
7 |
4 |
بخدا که جرعه ای ده تو به حافظ سحر خیزکه دعای صبحگاهی اثری کند شما را |
31 | ||||
غزل |
1 |
5 |
دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا رادردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
32 | ||||
غزل |
2 |
5 |
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیزباشد که باز بینم دیدار آشنارا |
33 | ||||
غزل |
3 |
5 |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسوننیکی به جای یاران فرصت شمار یارا |
34 | ||||
غزل |
4 |
5 |
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبلهات الصبوح هبوا یا ایها السکارا |
35 | ||||
غزل |
5 |
5 |
ای صاحب کرامت شکرانه سلامتروزی تفقدی کن درویش بینوا را |
36 | ||||
غزل |
6 |
5 |
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرفستبا دوستان مروت با دشمنان مدارا |
37 | ||||
غزل |
7 |
5 |
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادندگر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را |
38 | ||||
غزل |
8 |
5 |
آن تلخوش که صوفی ام الخبائثش خوانداشهی لنا و احلی من قبله العذارا |
39 | ||||
غزل |
9 |
5 |
هنگام تنگدستی در عیش کوش ومستیکاین کیمیای هستی قارون کند گدا را |
40 | ||||
غزل |
10 |
5 |
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزددلبر که در کف او مومست سنگ خارا |
41 | ||||
غزل |
11 |
5 |
آیینه سکندر جام میست بنگرتا بر تو عرضه دارم احوال ملک دارا |
42 | ||||
غزل |
12 |
5 |
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرندساقی بده بشارت رندان پارسا را |
43 | ||||
غزل |
13 |
5 |
حافظ بخود نپوشید این خرقه می آلودای شیخ پاکدامن معذور دار ما را |
44 | ||||
غزل |
1 |
6 |
صبا به لطف بگو آن غزال رعنا راکه سر به کوه و بیابان تو داده ای ما را |
45 | ||||
غزل |
2 |
6 |
شکر فروش که عمرش دراز باد چراتفقدی نکند طوطی شکرخا را |
46 | ||||
غزل |
3 |
6 |
غرور حسنت اجازت مگر نداد ای گلکه پرسشی نکنی عندلیب شیدا را |
47 | ||||
غزل |
4 |
6 |
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظربه بند و دام نگیرند مرغ دانا را |
48 | ||||
غزل |
5 |
6 |
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیستسهی قدان سیه چشم ماه سیما را |
49 | ||||
غزل |
6 |
6 |
چو با حبیب نشینی و باده پیماییبه یاد دار محبان باد پیما را |
50 | ||||
غزل |
7 |
6 |
جز این قدر نتوان گفت در جمال تو عیبکه وضع مهر و وفا نیست روی زیبا را |
15 | ||||
غزل |
8 |
6 |
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظسرود زهره به رقص آورد مسیحا را |
25 | ||||
غزل |
1 |
7 |
ساقیا برخیز و در ده جام راخاک بر سر کن غم ایام را |
35 | ||||
غزل |
2 |
7 |
ساغر می بر کفم نه تا ز بربرکشم این دلق ازرق فام را |
54 | ||||
غزل |
3 |
7 |
گر چه بد نامیست نزد عاقلانما نمی خواهیم ننگ و نام را |
55 | ||||
غزل |
4 |
7 |
باده درده چند ازین باد غرورخاک بر سر نفس نا فرجام را |
56 | ||||
غزل |
5 |
7 |
دود آه سینه نالان منسوخت این افسردگان خام را |
57 | ||||
غزل |
6 |
7 |
محرم راز دل شیدای خودکس نمی بینم ز خاص و عام را |
58 | ||||
غزل |
7 |
7 |
با دلارامی مرا خاطر خوشستکز دلم یکباره برد آرام را |
59 | ||||
غزل |
8 |
7 |
ننگرد دیگر به سرو اندر چمنهر که دید آن سرو سیم اندام را |
60 | ||||
غزل |
9 |
7 |
صبر کن حافظ به سختی روز و شبعاقبت روزی بیابی کام را |
61 | ||||
غزل |
1 |
8 |
صوفی بیا که آینه صافیست جام راتا بنگری صفای می لعل فام را |
62 | ||||
غزل |
2 |
8 |
راز درون پرده ز رندان مست پرسکاین حال نیست زاهد عالی مقام را |
63 | ||||
غزل |
3 |
8 |
عنقا شکار کس نشود دام باز چینکانجا همیشه باد به دستست دام را |
64 | ||||
غزل |
4 |
8 |
در بزم دور یک دو قدح درکش و برویعنی طمع مدار وصال دوام را |
65 | ||||
غزل |
5 |
8 |
ای دل شباب رفت و نچیدی گلی ز عیشپیرانه سر بکن هنری ننگ و نام را |
66 | ||||
غزل |
6 |
8 |
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماندآدم بهشت روضه دارالسلام را |
67 | ||||
غزل |
7 |
8 |
ما را بر آستان تو بس حق خدمتستای خواجه باز بین به ترحم غلام را |
68 | ||||
غزل |
8 |
8 |
حافظ مرید جام میست ای صبا برووز بنده بندگی برسان شیخ جام را |
69 | ||||
غزل |
1 |
9 |
رونق عهد شبابست دگر بستان رامی رسد مژده گل بلبل خوش الحان را |
70 | ||||
غزل |
2 |
9 |
ای صبا گر به جوانان چمن باز رسیخدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را |
71 | ||||
غزل |
3 |
9 |
گر چنین جلوه کند مغبچه باده فروشخاکروب در میخانه کنم مژگان را |
72 | ||||
غزل |
4 |
9 |
ای که بر مه کشی از عنبر سارا چوگانمضطرب حال مگردان من سرگردان را |
73 | ||||
غزل |
5 |
9 |
ترسم این قوم که بر دردکشان می خندنددر سر کار خرابات کنند ایمان را |
74 | ||||
غزل |
6 |
9 |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوحهست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
75 | ||||
غزل |
7 |
9 |
برو از خانه گردون به در و نان مطلبکان سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را |
76 | ||||
غزل |
8 |
9 |
هرکرا خوابگه آخر به دو مشتی خاکستگو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را |
77 | ||||
غزل |
9 |
9 |
ماه کنعانی من مسند مصر آن تو شدوقت آنست که بدرود کنی زندان را |
78 | ||||
غزل |
10 |
9 |
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولیدام تزویر مکن چون دگران قرآن را |
79 | ||||
غزل |
1 |
10 |
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ماچیست یاران طریقت بعد ازین تدبیر ما |
80 | ||||
غزل |
2 |
10 |
ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چونروی سوی خانه خمار دارد پیر ما |
81 | ||||
غزل |
3 |
10 |
در خرابات طریقت ما بهم منزل شویمکاین چنین رفتست در عهد ازل تقدیر ما |
82 | ||||
غزل |
4 |
10 |
عقل اگر داند که دل در بند زلفش چون خوشستعاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما |
83 | ||||
غزل |
5 |
10 |
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کردزان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما |
84 | ||||
غزل |
6 |
10 |
با دل سنگینت آیا هیچ در گیرد شبیآه آتشناک و سوز سینه شبگیر ما |
85 | ||||
غزل |
7 |
10 |
تیر آه ما ز گردون بگذرد حافظ خموشرحم کن بر جان خود پرهیز کن از تیر ما |
86 | ||||
غزل |
1 |
11 |
ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شماآب روی خوبی از چاه زنخدان شما |
87 | ||||
غزل |
2 |
11 |
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمدهباز گردد یا برآید چیست فرمان شما |
88 | ||||
غزل |
3 |
11 |
کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیتبه که نفروشند مستوری به مستان شما |
89 | ||||
غزل |
4 |
11 |
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگرزانکه زد بر دیده آبی روی رخشان شما |
90 | ||||
غزل |
5 |
11 |
با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته ایبو که بویی بشنویم از خاک بستان شما |
100 | ||||
غزل |
6 |
11 |
عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جمگر چه جام ما نشد پر می به دوران شما |
101 | ||||
غزل |
7 |
11 |
دل خرابی می کند دلدار را آگه کنیدزینهار ای دوستان جان من و جان شما |
102 | ||||
غزل |
8 |
11 |
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوندخاطر مجموع ما زلف پریشان شما |
103 | ||||
غزل |
9 |
11 |
دور دار از خاک وخون دامن چو بر ما بگذریکاندرین ره کشته بسیارند قربان شما |
104 | ||||
غزل |
10 |
11 |
می کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگوروزی ما باد لعل شکر افشان شما |
105 | ||||
غزل |
11 |
11 |
ای صبا باساکنان شهر یزد از ما بگوکای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما |
106 | ||||
غزل |
12 |
11 |
گرچه دوریم از بساط قرب همت دور نیستبنده شاه شماییم و ثنا خوان شما |
107 | ||||
غزل |
13 |
11 |
ای شهنشاه بلند اختر خدا را همتیتا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما |
108 | ||||
غزل |
1 |
12 |
ساقی به نور باده برافروز جام مامطرب بگو که کار جهان شد به کام ما |
109 | ||||
غزل |
3 |
12 |
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشقثبتست بر جریده عالم دوام ما |
110 | ||||
غزل |
4 |
12 |
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدانکاید به جلوه سرو صنوبر خرام ما |
111 | ||||
غزل |
5 |
12 |
ای باد اگر به گلشن احباب بگذریزنهار عرضه ده بر جانان پیام ما |
112 | ||||
غزل |
6 |
12 |
گو نام ما ز یاد بعمدا چه می بر یخود آید آنکه یاد نیاری ز نام ما |
113 | ||||
غزل |
7 |
12 |
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوشستزانرو سپرده اند به مستی زمام ما |
114 | ||||
غزل |
8 |
12 |
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواستنان حلال شیخ ز آب حرام ما |
115 | ||||
غزل |
9 |
12 |
حافظ ز دیده دانه اشکی همی فشانباشد که مرغ وصل کند قصد دام ما |
116 | ||||
غزل |
10 |
12 |
دریای اخضر فلک و کشتی هلالهستند غرق نعمت حاجی قوام ما |
117 | ||||
غزل |
1 |
13 |
می دمد صبح و کله بست سحابالصبوح الصبوح یا اصحاب |
118 | ||||
غزل |
2 |
13 |
می چکد ژاله بر رخ لالهالمدام المدام یا احباب |
119 | ||||
غزل |
3 |
13 |
می وزد از چمن نسیم بهشتهان بنوشید دم به دم می ناب |
120 | ||||
غزل |
4 |
13 |
تخت سرمد زدست گل به چمنراح چون لعل آتشین دریاب |
121 | ||||
غزل |
5 |
13 |
در میخانه بسته اند دگرافتتح یا مفتح الابواب |
122 | ||||
غزل |
6 |
13 |
لب و دندانت را حقوق نمکهست بر جان و سینه های کباب |
123 | ||||
غزل |
7 |
13 |
این چنین موسمی عجب باشدکه ببندند میکده بشتاب |
124 | ||||
غزل |
8 |
13 |
بر رخ ساقی پری پیکرهمچو حافظ بنوش باده ناب |
125 | ||||
غزل |
1 |
14 |
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریبگفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب |
126 | ||||
غزل |
2 |
14 |
گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدارخانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب |
127 | ||||
غزل |
3 |
14 |
خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غمگر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب |
128 | ||||
غزل |
4 |
14 |
ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناستخوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب |
129 | ||||
غزل |
5 |
14 |
می نماید عکس می در رنگ روی مهوشتهمچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب |
130 | ||||
غزل |
6 |
14 |
بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رختگرچه نبود در نگارستان خط مشکین غریب |
131 | ||||
غزل |
7 |
14 |
گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تودر سحر گاهان حذر کن چون بنالد این غریب |
132 | ||||
غزل |
8 |
14 |
گفت حافظ آشنایان در مقام حیرتنددور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب |
133 | ||||
غزل |
1 |
15 |
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابتوی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت |
134 | ||||
غزل |
2 |
15 |
خوابم بشد از دیده درین فکر جگر سوزکاغوش که شد منزل آسایش خوابت |
135 | ||||
غزل |
3 |
15 |
درویش نمی پرسی و ترسم که نباشداندیشه آمرزش و پروای ثوابت |
136 | ||||
غزل |
4 |
15 |
راه دل عشاق زد آن چشم خمار یپیداست ازین شیوه که مستست شرابت |
137 | ||||
غزل |
5 |
15 |
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفتتا باز چه اندیشه کند رای صوابت |
138 | ||||
غزل |
6 |
15 |
هر ناله و فریاد که کردم نشنید یپیداست نگارا که بلندست جنابت |
139 | ||||
غزل |
7 |
15 |
دورست سرآب ازین بادیه هشدارتا غول بیابان نفریبد به سرابت |
140 | ||||
غزل |
8 |
15 |
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دلباری به غلط صرف شد ایام شبابت |
141 | ||||
غزل |
9 |
15 |
ای قصر دل افروز که منزلگه انسییا رب مکناد آفت ایام خرابت |
142 | ||||
غزل |
10 |
15 |
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزدصلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت |
143 | ||||
غزل |
1 |
16 |
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداختبه قصد جان من زار ناتوان انداخت |
144 | ||||
غزل |
2 |
16 |
نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بودزمانه طرح محبت نه این زمان انداخت |
145 | ||||
غزل |
3 |
16 |
به یک کرشمه که نرگس به خود فروشی کردفریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت |
146 | ||||
غزل |
4 |
16 |
شراب خورده و خوی کرده می روی به چمنکه آب روی تو آتش در ارغوان انداخت |
147 | ||||
غزل |
5 |
16 |
به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتمچو از دهان توام غنچه در گمان انداخت |
148 | ||||
غزل |
6 |
16 |
بنفشه طره مفتول خود گره می زدصبا حکایت زلف تو در میان انداخت |
149 | ||||
غزل |
7 |
16 |
ز شرم آنکه به روی تو نسبتش کردمسمن به دست صبا خاک در دهان انداخت |
150 | ||||
غزل |
8 |
16 |
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیشهوای مغبچگانم در این و آن انداخت |
151 | ||||
غزل |
9 |
16 |
کنون به آب می لعل خرقه می شویمنصیبه ازل از خود نمی توان انداخت |
152 | ||||
غزل |
10 |
16 |
مگر گشایش حافظ درین خرابی بودکه بخشش ازلش در می مغان انداخت |
153 | ||||
غزل |
11 |
16 |
جهان به کام من اکنون شود که دور زمانمرا به بندگی خواجه جهان انداخت |
154 | ||||
غزل |
1 |
17 |
سینه از آتش دل در غم جانانه بسوختآتشی بود درین خانه که کاشانه بسوخت |
155 | ||||
غزل |
2 |
17 |
تنم از واسطه دوری دلبر بگداختجانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت |
156 | ||||
غزل |
3 |
17 |
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم چون شمعدوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت |
157 | ||||
غزل |
4 |
17 |
آشنایی نه غریبست که دلسوز منستچون من از خویش برفتم دل بیگانه بسوخت |
158 |